نویسنده : محبوبه رضوی نیا - ساعت 8:26 بعد از ظهر روز چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:جنگ , خاطره , سیده زهرا حسینی , دا , ,

چند روز پیش داشتم با یکی از کسانی که در جنگ حضور داشته و به نوعی از نزدیک با آن مواجه بوده است صحبت می کردم . گفتم چه خوب است حالا که می خواهم از جنگ بنویسم یک سری مواد خام واقعی و مستند در اختیارم داشته باشم تا در جای مناسب و موقعیت در خور استفاده کنم .

وقتی طرف مقابلم شروع به تعریف اولین خاطره اش که مربوط به سالهای اولیه ی جنگ بود ، کرد ناگهان استپ کردم . راستش شنیدن آن حرفها واقعا متأثرم کرد و البته به طور کامل مرا به این آگاهی رساند که دل و جگر لازم برای نوشتن در این مورد خاص را ندارم . جنگ چهره ی وحشتناک و زشتی دارد و آنقدر کریه المنظر است که گفتنی نیست . آن چیزهایی که  سیده زهرا حسینی در «دا» گفته است همان روی بی نقاب و دهشتناک جنگ است . همان منظره ی واقعی . همان جهنم زمینی . حالا می فهمم که وقتی در مقدمه ی کتاب از دگرگونی حالش و آشفتگی احوالش در هنگام بازگوکردن خاطراتش حرف می زند ، منظورش چیست . من فقط شنیدم و همین کافی بوده تا با آمدن صحنه های خاطره ی «دیگری » به احوالی پریشان وذهنی آشفته دست یابم .

دیگر ادامه نمی دهم ...


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد